جدول جو
جدول جو

معنی پل بالان - جستجوی لغت در جدول جو

پل بالان
(پُ لِ)
پلی و بندی است نزدیک هرات. گویند اسکندر، اول آن پل را ساخته و پس از آن هرات را بنا کرده است. این نام در حبیب السیر (چ طهران جزء 3 از ج 3 ص 254) بصورت بالیان آمده است و در موضع دیگر (جزء 2 از ج 3 ص 120) بصورت بالان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیل بالا
تصویر پیل بالا
هم قد و بالای پیل، تنومند و قوی هیکل مانند پیل
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لِ)
پلی و بندی است نزدیک هرات. گویند اسکندر اول آن پل ساخت و بعد از آن هرات را بنا کرد. (آنندراج). ونیز رجوع شود به حبیب السیر ج طهران جزء 3 از ج 3 ص 213 و 262 و 280 و 281 و 282 و اختتام ص 397 و 406
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ)
نام محلی کنار جادۀ قائمشهر و بابل میان قائمشهر و پل نوری کلا در 258700گزی طهران
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ)
موضعی به نزدیکی هرات. (حبیب السیر چ طهران جزء 4از ج 3 ص 380 و نیز ج 3 از ج 3 ص 180 و 252 و 280)
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ)
نام پلی بر آب مرغاب در خراسان قدیم. (حبیب السیر جزء 3 از ج 3 ص 260 و 293)
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ)
نام پلی در غزنین قدیم. ابوالفضل بیهقی گوید: و این پل بامیان در آن روزگار (قبل از نهم رجب 422) بر این جمله نبود پلی بود قوی به ستونهای قوی برداشته، و پشت آن استوار پوشیده، کوتاه گونه، و بر پشت آن دو رسته دکان برابر یکدیگر، چنانکه اکنون است و چون از سیل تباه شد عبویۀ بازرگان آن مرد پارسای باخیر رحمهالله علیه چنین پلی برآورد یک طاق، بدین نیکوئی و زیبائی و اثر نیکو ماند و از مردم چنین چیزها یادگار ماند. و نماز دیگر را پل (ظ. باران) آنچنان شد که بر آن جمله یاد نداشتند... و پاسی از شب بگذشته سیلی دررسید که اقرار دادند پیران کهن که بر آن جمله یاد ندارند و درخت بسیار از بیخ بکنده می آورد و مغافصهً دررسید. گله داران بجستند و جان گرفتند (؟) و همچنان استرداران و سیل گاوان و استران را درربود و به پل رسید و گذر تنگ چون ممکن شدی که آن چندان زغار (؟) و درخت و چهار پای به یک بار بتوانستی گذشت. طاقهای پل را بگرفت چنانکه آب را گذر نبود و ببام افتادو مدد سیل پیوسته چون لشکر آشفته می دررسید و آب ازفراز رودخانه آهنگ بالا داد و در بازارها افتاد چنانکه بصرافان رسید و بسیار زیان کرد و بزرگتر هنر آن بود که پل را با دکانها از جای بکند و آب راه یافت اما بسیار کاروانسرای که بر رستۀ وی بود ویران کرد و بازارها همه ناچیز شد و آب تا زیر انبوه زدۀ (؟) قلعت آمد چنانکه در قدیم بود پیش از روزگار یعقوب لیث... و این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حساب هیچ شمار گیر نیاید و دیگر روز از دو جانب رود مردم ایستاده بود بنظاره، نزدیک نماز پیشین مدد سیل بگسست و بچند روز پل نبود و مردمان دشوار از اینجانب بدان و از آن جانب بدین می آمدند تا آنگاه که باز پلها راست کردند. (تاریخ بیهقی چ فیاض صص 260- 262)
لغت نامه دهخدا
به مقدار قامت فیل، (غیاث) :
صد پیل وار خواهدم از زر خشک ازآنک
مشک است پیل بالا در سنبل ترش،
خاقانی،
از در خاقان کجا پیل افکند محمود را
بدره بردن پیل بالا برنتابد بیش از این،
خاقانی،
دادیم ز دست پیل بالا زر و سیم
هم دست مراد زیر سنگ است هنوز،
خاقانی،
زر دوست از دست جهان در پای پیل افتاده دان
ما زیر پای دوستان از پیل بالا ریخته،
خاقانی،
زیر پای غم تو خاقانی
پیل بالا سر و زر اندازد،
خاقانی،
تا بپای پیل می بر کعبۀ عقل آمده ست
پیل بالا نقد جان بر پیلبان افشانده اند،
خاقانی،
زمین را پیل بالا کند خواهم
دبه در پای پیل افکند خواهم،
نظامی،
بفرمود تا خازن زودخیز
کند پیل بالا بر او گنج ریز،
نظامی،
ز پای آن پیل بالا را نشاندند
به پایش پیل بالا زر فشاندند،
نظامی،
، بلند و بزرگ به قامت پیل، بلندو عظیم جثه، (برهان)، کنایه از بزرگ جثه و قوی هیکل، (آنندراج) :
من نه پیل آورده ام بس بس نظاره کز سفر
پیل بالا طوطی شکرفشان آورده ام،
خاقانی،
درآمد بطیارۀ کوهکن
فرس پیل بالا و شه پیلتن،
نظامی،
ز پای آن پیل بالا را نشاندند،
نظامی،
، بسیار، (برهان)، توده و خرمن کرده، (برهان)، تودۀ خرمن کردۀ بسیار، و آنرا از کثرت عظمت به بالای پیل تشبیه کرده اند، (انجمن آرا)، تودۀ خرمن گردکردۀ بسیار
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گلریزان. گل پاشان. و رجوع به گل باران کردن شود
لغت نامه دهخدا
بلند و بزرگ بقامت فیل بزرگ جثه و قوی هیکل: از در خاقان کجا پیل افکند محمود را بدره بردن پیل بالاتر نتابد پیش ازین. (خاقانی)، بسیار، توده و خرمن کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل باران
تصویر گل باران
گلریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پل تالار
تصویر پل تالار
آمفی تئاتر
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع دهستان سه هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی